کد خبر: 4265657
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۸

قصیده مهدویه؛ ابتکاری از دیوان واصل دزفولی

قصیده ابتکاری زیر سروده آقاملا محمدجواد واصل دزفولی شاعر توانای دزفولی در قرن چهاردهم با موضوع امام عصر(عج) است.

حضرت صاحب الزمان(عج)قصیده زیر سروده شاعر آقا ملامحمدجواد واصل دزفولی، شاعر توانای دزفولی در قرن چهاردهم است که از دیوان او (چاپ کلیشه‌ای سال 1330 هجری قمری) به خط ملاعبدالحسین حکاک متخلص به عارف نقل می‌شود. 

این دیوان شامل نصایح و مدایح و مراثی خاصه منقبت حضرت ولی عصر(عج) است. در احوال واصل آمده که او به جهت شدت اشتیاق به امام عصر(عج)، فرزندان خود را به منتظر و مشتاق نام نهاده بود. بنابراین اشعار مدح آن حضرت در دیوان او فراوان است. 

در پایان نسخه چاپی دیوان او آمده است: «تمت بعون الله و منه دیوان قصاید و مراثی شاعر شیوا سخن بدرالعرفا فخر الشعرا جناب آقا ملامحمدجواد دزفولی المتخلص به واصل وفقه الله تعالی فی یوم الاربعا ثانی من شهر شعبان المعظم من شهور سنه هزار و سیصد و سی هجری بیدالاقل ملاعبدالحسین حکاک المتخلص بعارف سنه ۱۳۳۰»

متن قصیده چنین است:

در مدح حجةالله فی الارضین صاحب العصر و الزمان عجل الله فرجه

ای که تو را نیست ز من در حجاب

إجتنِبُ یَجتَنِبُ إجتناب

وی که مرا هست به تو در غیاب

إقتَربَ یقتَربُ إقتراب

من ز تو خواهنده به قصد نجات

اِلتَفَتَ یَلتَفِتُ اِلتِفات

تو به من آرنده به عزم ثبات

اِنتَقَبَ یَنتَقِبُ اِنتقاب

عشق تو را شیوه دم انتقال

اِتَصَلَ یَتَصِلُ اِتِصال

مهر تو را پیشه گه انفصال

اِنجَذَبَ یَنجَذِبُ اِنجِذاب

چند مرا باشد از این روزگار

اِنقَلَبَ یَنقَلِبُ اِنقِلاب

بهر ثنا بایدم ای مقتدا

اِبتَدءَ یَبتَدءُ اِبتِداء

بهر مُنا شایدم از اقتداء

اطّلب یَطّلِبُ اطّلاب

ای که خدا داده تو را ز اوصیا

اِرّتَقَئَ یَرتَقِئُ اِرتِقا

در دو سرا کرده تو را ز اولیا

اِنتَخَبَ یَنتَخِبُ اِنتِخاب

مهدی خلقی و تو را اقتدار

اِشتَهَرَ یَشتَهِرُ اِشتِهار

فیض تو را هست به لیل و نهار

اِنشَعَبَ یَنشَعِبُ اِنشِعاب

لطف تو را کی بود از امتداد

إعتَدد یَعتددُ إعتداد

جود تو را کی بود از ازدیاد

إحتَسب یَحتسِبُ إحتِساب

یا ولی الله نماند از نفاق

إتفَق یَتفِقُ إتفاق

بی‌خبران راست به عصیان خلاق 

إرتَکَبَ یَرتَکبُ إرتکاب

بی تو میان حکما ز انحراف

إختَلفَ یَختلِفُ إختلاف

با تو میان عرفا ز اعتراف

إنتَسَب یَنتسبُ إنتساب

اهل بلا را زغیابت به جان

إمتَحن یَمتَحنُ إمتحان

اهل ولا را به ظهورت عیان

إرتَغَبَ یَرتغِبُ إرتغاب

جن و بشر را به تو صبح و مساء

التجاء یَلتجئُ إلتجاء

شمس و قمر را ز تو نور و ضیاء

إکتَسَب یَکتَسبُ إکتساب

خلق جهان را ز تو در اجتماع

إنتَفع یَنتفِعُ إنتفاع

منتظران را به تو از انطباع

إرتَقب یَرتقبُ ارتقاب

در خصما افکنی از اعتراض

إنقرَض ینقرِضُ إنقراض

بهر خدا چون کند از انتهاض

إحتَرب یَحتربُ إحتراب

در صف عدوان فتد از انتقام

إنهزَم یَنهزِمُ إنهزام 

در در دل بدخواه رسد از حسام 

إلتَهَب یَلتهبُ إلتهاب

در عقلا با حضرت ز  انتهاج 

إبتَهج یَبتهجُ إبتهاج

در جهلا با غضبت ز احتجاج 

إضطَرب یَضطرِبُ إضطراب

بهره اعدای تو در روزگار 

إنزَجر یَنزجرُ إنزجار

قسمت احباب تو در روز بار

اطّرَب یَطّربُ اطّراب

خود نکند واصل از این سوز ساز

إحترَز یَحترزُ إحتراز

تا که رخت راست ز چشم نیاز 

إحتَجب یَحتجبُ إحتجاب

بهر حسین جد تو جان را ملال 

إشتَغَل یَشتِغلُ إشتغال

متصل از مرثیه ما راست حال

إنتَحب یَنتحبُ إنتحاب

خیمه و خرگاهش به ارض عراق

إحترَقَ یَحترِقُ إحتراق

دولت و اموالش ز اهل شقاق

إنتهَب یَنتهبُ إنتهاب

انتهای پیام
captcha